راننده تاکسی و عزرائیل!

ساخت وبلاگ
زن فقیری که با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی‌ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می‌داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی‌اش دستو راننده تاکسی و عزرائیل!...ادامه مطلب
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 16:38

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بيمارستان شد و به پرستار گفت: خواهش می کنم به داد این بچه برسید. بچه ماشین بهش زد و فرار کرد. بلافاصله پرستار گفت: این بچه نیاز به عمل د راننده تاکسی و عزرائیل!...ادامه مطلب
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 16:38

از خانمی پرسیدند: «شنیده‌ام پسر و دخترت هر دو ازدواج کرده‌اند، آیا از زندگی خود راضی هستند؟»خانم جواب داد: «دخترم زندگی خوشی پیدا کرده که من همیشه برایش آرزو می‌کردم. ابداً دست به سیاه و سفید نمی‌زند. راننده تاکسی و عزرائیل!...ادامه مطلب
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 16:38

شخصی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد. کفاش نگاهی به کفش کرده می گوید: این کفش سه کوک می خواهد و اجرت هر کوک ده تومان می شود که درمجموع خرج کفش می شود سی تومان. مشتری قبول می کند. پول را می دهد و می راننده تاکسی و عزرائیل!...ادامه مطلب
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 16:38

دليل تمام استرس،
اضطراب و افسردگى‌هایمان
اين است كه؛

وجود خودمان را
ناديده مي‌گيريم
و براى راضی كردن
ديگران زندگى مي‌كنيم !

راننده تاکسی و عزرائیل!...
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 95 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 16:38

گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد.عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او راننده تاکسی و عزرائیل!...ادامه مطلب
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 16:38

اونایی که یه کاری رو بلدن انجامش می‌دن ، اونایی که بلد 
نیستن تدریسش می‌کنن!

 #مردی_که_زیاد_میدانست

راننده تاکسی و عزرائیل!...
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 16:38

دختری با پدرش می‌خواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگير تا از پل رد شويم.
دختر رو به پدر كرد و گفت: لطفا تو دست من را بگير. 
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی می‌كند؟ مهم اين است كه دستم را بگيری و با هم رد شویم. 
دخترک گفت: فرقش اين است كه اگر من دست تو را بگيرم ممكن است هر لحظه رهایش كنم، اما تو اگر دست من را بگيری هرگز آن را رها نخواهی كرد!
 

راننده تاکسی و عزرائیل!...
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 16:38

دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۶

سلام دوستان امیدوارم بتوانم مفید واقع شوم. در این وبلاگ متنها و جمله های کوتاه و پندآموز بارگذاری می شود. شاید برای بعضی ها تکراری و یا قدیمی باشد ولی بنظرم مطالب پندآموز تکرار هم شود زیباست.

نوشته شده توسط سیدحسین در 14:3 |  لینک ثابت   • 
راننده تاکسی و عزرائیل!...
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 12:08

مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید.نوشته شده توسط سیدحسین در 14:6 |  لینک ثابت   •  راننده تاکسی و عزرائیل!...ادامه مطلب
ما را در سایت راننده تاکسی و عزرائیل! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoosein64 بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 12:08